طعمه خور. (آنندراج). چاشنی خور. چشته خوار. مسته خور، آنکه مرغوب بی تلاش روزی او شود. (آنندراج) ، کسی که یک بار مزۀ چیزی را چشیده و همیشه در آرزوی آن باشد، و چاشت خور نیز گویند. (ناظم الاطباء). در تداول عامه، کسی را گویند که چون از شخصی محبت یا منفعتی بدو رسد یا در خانه کسی غذای مطبوعی خورد، پیوسته انتظار تجدید و تکرار آنرا داشته باشد. معتاد به استفاده از دیگری: دلم که چشته خور التفات دمبدم تست روا مدار که آخر بداغ چشته بسوزد. ملا تشبیهی (از آنندراج). - امثال: چشته خور از میراث خور بدتر است. رجوع به چشته خوار شود
طعمه خور. (آنندراج). چاشنی خور. چشته خوار. مسته خور، آنکه مرغوب بی تلاش روزی او شود. (آنندراج) ، کسی که یک بار مزۀ چیزی را چشیده و همیشه در آرزوی آن باشد، و چاشت خور نیز گویند. (ناظم الاطباء). در تداول عامه، کسی را گویند که چون از شخصی محبت یا منفعتی بدو رسد یا در خانه کسی غذای مطبوعی خورد، پیوسته انتظار تجدید و تکرار آنرا داشته باشد. معتاد به استفاده از دیگری: دلم که چشته خور التفات دمبدم تست روا مدار که آخر بداغ چشته بسوزد. ملا تشبیهی (از آنندراج). - امثال: چشته خور از میراث خور بدتر است. رجوع به چشته خوار شود
عمل رشوه خوار. رشوت خواری. ارتشاء. (یادداشت مؤلف). عمل رشوه خوار. رشوه گیری. رشوه خوری. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رشوت خوار و رشوه خوار و رشوت خواری شود
عمل رشوه خوار. رشوت خواری. ارتشاء. (یادداشت مؤلف). عمل رشوه خوار. رشوه گیری. رشوه خوری. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رشوت خوار و رشوه خوار و رشوت خواری شود
آتشخوار. (مجموعۀ مترادفات ص 178). رشوه خوار. پاره گیر. رشوه خور. (یادداشت مؤلف) : این رشوت خواران فقهایند شما را ابلیس فقیه است گر اینها فقهایند. ناصرخسرو. و رجوع به رشوه خوار و رشوستان شود
آتشخوار. (مجموعۀ مترادفات ص 178). رشوه خوار. پاره گیر. رشوه خور. (یادداشت مؤلف) : این رشوت خواران فقهایند شما را ابلیس فقیه است گر اینها فقهایند. ناصرخسرو. و رجوع به رشوه خوار و رشوستان شود
کسی که ته سفره و چیزهای دورافگندنی را می خورد. (ناظم الاطباء). ریزه خوار. که ریزه هاو خرده های غذای پس ماندۀ کسی را بخورد: عنقاست مور ریزه خور سفرۀ سخاش چونانکه مور ریزۀ عنقاست زال سام. خاقانی. زان همه ریزه خواران یک کس نیست شاکر جود فراوان اسد. خاقانی. شاعر مفلق منم خوان معانی مراست ریزه خور خوان من فرخی و عنصری. خاقانی. جان شد نهنگ بحر کش از خام نیمشب دل گشت مور ریزه خور از خوان صبحگاه. خاقانی. خان ختا ریزه خور خوان تست. _ ((حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 223) ، خوشه چین. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ریزه خوار شود. k05l) _
کسی که ته سفره و چیزهای دورافگندنی را می خورد. (ناظم الاطباء). ریزه خوار. که ریزه هاو خرده های غذای پس ماندۀ کسی را بخورد: عنقاست مور ریزه خور سفرۀ سخاش چونانکه مور ریزۀ عنقاست زال سام. خاقانی. زان همه ریزه خواران یک کس نیست شاکر جود فراوان اسد. خاقانی. شاعر مفلق منم خوان معانی مراست ریزه خور خوان من فرخی و عنصری. خاقانی. جان شد نهنگ بحر کش از خام نیمشب دل گشت مور ریزه خور از خوان صبحگاه. خاقانی. خان ختا ریزه خور خوان تست. _ ((حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 223) ، خوشه چین. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ریزه خوار شود. k05l) _
طعمه خوار نواله خور، چاشنی خور، کسی که چون یکباره مزه چیزی را چشد همواره آرزوی آنرا کند، هر حیوان اعم از درنده و پرنده که او را طعام اندک دهند تا رام شود، رشوه خوار
طعمه خوار نواله خور، چاشنی خور، کسی که چون یکباره مزه چیزی را چشد همواره آرزوی آنرا کند، هر حیوان اعم از درنده و پرنده که او را طعام اندک دهند تا رام شود، رشوه خوار